دلِ دیوانه ...
سلام دختر کوچولو باز هم در این نیم روز پاییزی، توی این صفحه ی مجازی ، دلم برای تو تنگ شد و شروع به نوشتن کرد. از تو چه پنهون این روزها خیلی سرم شلوغه ... من ، منی که همیشه از مشغله ها فراری بودم امروز یک مادر پرمشغله هستم ...و اینه دلیله این همه دیر آمدن و زود رفتن. فردا پانزده آبانه و تو فردا شب درست راس ساعت ده و چهل و دو دقیقه ، هشت ماهه میشی . گاهی با خودم می گم چقدر کار ها مونده که باید برات انجام بدم و گاهی هم می گم ... نه همین روال خوبه ... همینکه کنار همیم و دستانِ تو با دستهای من آشناست. دخترم گاهی از دست آدمها خیلی دلم میگیره ... آدمهایی که تا دیدن جا برای زندگی روی زمین تنگ شده ، جای دیگران رو...
نویسنده :
مامان تو
11:55